من و بچه های مدرسه دیانت

هدف از ایجاد این وبلاگ ارتباط معلم یک کلاس با دانش آموزان در سراسر ایران و جهان است.

من و بچه های مدرسه دیانت

هدف از ایجاد این وبلاگ ارتباط معلم یک کلاس با دانش آموزان در سراسر ایران و جهان است.

بچه های کلاس پنجم 2 دبستان دیانت




 حتما این مطلب رو بخونید و نظر یادتون نره

امروز مثل هر روز صبح  پسرم را تا میدان تختی همراهی کردم آخه ما دوتا صبح ها با هم می ریم مدرسه. البته مدرسه هامون با هم فرق می کنه. اسم پسرم محمده، او در مدرسه امام حسین کلاس دومه. خلاصه صبح واقعا بهاری بود آفتاب درخشان در ساعت 7 و ده دقیقه به بلندای آسمون اومده بود و به ما چشمک می زد!  دست در دست هم رفتیم و رفتیم تا به میدان تختی رسیدیم از میدان عبور کردیم و دقیقا جلو رستوران شاندیز صورت همدیگه رو بوسیدیم و از هم جدا شدیم و من راهم را به سمت خیابان آبکوه کج کردم. آخه می خواستم به مدرسه خودم برم. مدرسه دیانت.

از کنار استادیوم تختی عبور کردم و با گام های همیشه سریعم (متاسفانه) فاصله ها به سرعت کوتاه می شد. در مسیر راه به یکی از دانش آموزان سال گذشته ام برخوردم. سرعتم را کاهش دادم و با گام های او هماهنگ شدم بعد از احوال پرسی سریع وارد بحث در مورد درس و مدرسه شدیم . درباره امتحانات مدارس تیزهوشان و نمونه دولتی صحبت کردیم و چون دانش آموز زرنگی بود برنامه ریزی در زندگی رو تونستم براش توضیح بدم و در چند دقیقه ای که با هم بودیم به نکات خوبی رسیدیم و تونستم قبل از شروع رسمی کار یک نکته تربیتی و آموزشی در راه مدرسه به انجام برسونم.

خلاصه به مدرسه که می رسیم با همین بچه ها دلمون خوشه و اگه اینا نباشن باور کنید که نمی تونیم یه دقیقه تو فضای بدون دانش آموز سپری کنیم. حداقلش من نمی تونم. هفته گذشته یه برنامه خوب در مدرسه شروع کردیم ولی به دلایل مختلف به سرانجام نرسید. برنامه ای بود به نام «بازارچه ی نیکوکاران». روش کار هم این جوری بود که دانش آموزان یک کلاس با مبلغی پول می رفتند از بیرون خرید می کردند و می آوردند در بازارچه ای که در مدرسه تدارک دیده شده بود به همه ی دانش آموزان می فروختند و در نهایت همه ی مبلغ فروش شامل سرمایه و سود را به مسوول بازارچه برای دانش آموزان نیازمند هدیه می کردند. در روز اولی که کلاس من این کار رو شروع کردند مبلغ خیلی خوبی جمع شد ولی به دلایلی که بعضیاشو من هم نمی دونم این کار نیک ادامه پیدا نکردو به بایگانی خاطرات من و دانش آموزان پیوست. این کار اینقدر در بین دانش آموزان تحرک و انگیزه ایجاد کرده بود که از دستشون شب و روز نداشتیم.

این هم گذشت، سال 93 هم دارد می گذرد و به روزهای آخرش رسیدیم.

من و امثال من برای هر روز کاری در مدرسه یه ایده و طرح داریم ولی متاسفانه شرایط و اجرای این ایده ها که دیگران جلوی پای ما می گذارند، آنقدر کار رو برای ما سخت میکنه که از خیر کار بیش تر می گذریم و به همان برنامه ی درسی بسنده می کنیم.

در مدرسه دیانت که در شرایط مناسب جغرافیایی قرار گرفته است همه نوع امکانات از طرف اولیای محترم فراهم می شود ولی داخل مدرسه - به زعم مسوولین ازحداقل امکاناتی که در دورترین مدرسه روستایی وجود دارد محروم است. تنها می توانم تاسف بخورم و .....

همین قدر کافی است.

پیشاپیش فر رسیدن سال نو و نوروز 1394 را به همه ی شما تبریک می گم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد