صدای تق تق آسیاب وقوقولی قوقوی خروس ها هارمونی جذابی را در کنار دود ده ها دودکـــش که بــــه موازات هم بامدادان سر به آسمان می سائیدند ایجاد می کرد. تنورها خاموش، کلاس قصه و پند سرتنورهم خاموش وبرکت هم...!اربابان تنور اینک سحرگاهان نان ماشینی را در کنار خامه و پنیر ومربای باعلامت استاندارد به فرزندانشان می خورانند .
ارباب تنور آردش را الک می کند ،کاسه ای آب داغ درتشت می ریزد وخمیررا با مشت هــــای زمختــش می کوبد و می چرخاند، دستی به جبین عرق آلودش می کشد و... سفــــــره ای پوستــی می گستراند ، تشت خمیر را پیش می کشد و چونه ها را درکنار هم مرتب می سازد و می چینــــد. من کنــــــار ارباب نشسته ام وتا واپسین چونه منتظر مانده ام تا شاید درگوشه ی تشت تکـــه ای خمیــر بماند وبا نــگاهم به ارباب بفهمانم که از آن خمیرک کلوچه ای بسازد برای من با چاشنی روغـــــن و زردچوبه و ... ، تــشت تهی را بردر تنور نهاده است تا گرما برنانها بیشتربتابد و محصول پختـه تر و زیباتر برون آید از درون . درکنارتنورجهنمی می مانم و منتظر ، به تمامی کودکانی که درهمین نزدیکی هستند می گویم که من ، اینک کلوچه ای درتنوردارم . وقتی پخت من صاحب آنم . من نــان دارم و نانم رافقط خودم می خورم .
چه حسی داشت این تصویر و تصوری که دیگر تکرار نخواهد شد برای من وبرای کودکــــــان اینک! کـــــه هرگز نه تنوری دیده اند به زیبائی آنهائی که من دیده ام .آن زمان نه نانوائی ای بــــود در دهکده ی ما ونه آرد یارانه ای و نه سوپرمارکتی که پنیرخامه ای داشته باشد . اما روستای ما با تمام چیزهائی که نداشت ، چیزی داشت که اکنون حسرت آن را دردل دارم :"تنوری داغ،نانی داغ وبرکتی داغ". اینک در این سودایم که چه بگویم به خبازانی که ـ دربرابر اعتراض مردمانــی که به کیفیت نان خرده می گیرند وسری به تاسف تکان می دهندـ عذر وبهانه های متعدد می سازنـد ازسبوس و سیاهی و سپیدی آرد وجوش تلخ!
توچه می گویی؟ می پذیری عذر آنان را ؟ شایــــد راست می گویند. اما من روزهایی را می بیـنم که پدرم مرابا کیسه ای گندم رهسپارآسیاب می کند. آن زمان که اربابان تنور بهانه ای نمی آوردند. آنان چه می دانستند که سبوس گیری 7 درصد و 12 درصد یعنی چه؟ گندم برکت است و بــــرکت زیباست . گندم و آرد رابا سبوس کامل می پختند وچه دلنشین بود نانهای آن زمانه .
درکنار نانهای سوخته برکت سوخته می بینم ای عزیز! ازنانی که ارباب دل و تنور می پــخت لقمه ای هدر نمی رفت ، اما فقط ثلث نان ارباب آرد یارانه ای خــورده می شود! نانهای عهــــــــــد رویاهای من تا روزها لذت خوردن داشت و در واپسین روز ، آخرین تکه هـــای نان در غذایی کـــه به همین مناسبت طبخ می شد می ریختیم . هرگاه ارباب تنور اشکنه یا آبگوشت داشت می دانستیــم که باز هم نان داغ وتنور داغ در راه است .
نان بخش عظیمی ازاعتبارات یارانه ها را می بلعد . نــان قوت لایموت مردم ایران زمین است . درست است که آردهای یارانه ای به خوبی سبوس گیری نمی شود و ممکن است آرد خوب بــــــه دست نانوایان نرسد ، ولی شمارا به خدای بزرگ به جای جوش شیرین و مایه ی خمیر کمی هـــم صبر و حوصله و دقت چاشنی آن کنید و نانی خوب ، زیبا و با کیفــیت روی سفــره هــای خــــلق بگذارید .
و بالاخره ، لازم می دانم از خبازانی که باخوردن نانهایشـــــــــان ، یاد و خاطره ی تنورهای سنــتی و اربابان تنوردهکده در دفترچه ی رویاهایم زنده می شود تشکر و سپاس گزاری کنم ، چرا کــــه : عبادت به جز خدمت خلق نیست